ÙÙشت٠شد٠تÙسط
یک
در تارÙØ®
Thursday, November 02, 2006
-
7:33 AM
-
0
Ûادداشت
ÙÙشت٠شد٠تÙسط
یک
در تارÙØ®
Tuesday, September 19, 2006
-
8:44 AM
-
3
Ûادداشت
آموخته ام چيزهاي كم اهميت را تشخيص دهم و سپس آن هاراناديده بگيرم. آموخته ام كه باخت در يك نبرد كوچك را به قصد برد در يك جنگ بزرگ بپذيرم. آموخته ام زندگي را از طبيعت بياموزم ، چون بيد متواضع باشم ، چون سرو ، راست قامت، مثل صنوبر، صبور، مثل بلوط مقاوم، مثل رود روان، مثل خورشيد با سخاوت و مثل ابر با كرامت باشم. آموخته ام كه اگر مايلم پيام عشق را بشنوم ، خود نيز بايستي آن را ارسال كنم. آموخته ام ثروتمند كسي نيست كه بيشترين ها را دارد ، بلكه كسي است كه به كمترين ها نياز دارد. آموخته ام دو نفر مي توانند با هم به يك نقطه نگاه كنند ولي آنرا متفاوت ببنند. آموخته ام كافي نيست فقط ديگران را ببخشيم ، بلكه گاهي خود را نيز بايد ببخشيم. آموخته ام كه فقط چند ثانيه طول مي كشد تا زخم هاي عميقي در قلب كساني كه دوستشا ن داريم ، ايجاد كنيم اما سال ها طول مي كشد تا آن زخم ها را التيام بخشم. آموخته ام كه دوستان خوب و واقعي، جواهرات گرانبهايي هستند كه به دست آوردن شان سخت و نگه داشتن شان سخت تر است. آموخته ايم كه همه مي خواهند روي قله كوه زندگي كنند، اما تمام شادي ها وقتي رخ مي دهند كه در حال بالا رفتن از كوه هستند.
ÙÙشت٠شد٠تÙسط
یک
در تارÙØ®
Tuesday, August 22, 2006
-
5:57 AM
-
1
Ûادداشت
حضرت علی (ع)میفرمایند: مردم را روزگارى رسد كه در آن از قرآن جز نشاندن نماند و از اسلام جز نام آن . در آن روزگار بناى مسجدهاى آنان از بنيان آبادان است و از رستگارى ويران . ساكنان و سازندگان آن مسجدها بدترين مردم زمينند ، فتنه از آنان خيزد و خطا به آنان درآويزد . آن كه از فتنه به كنار ماند بدان بازش گردانند ، و آن كه از آن پس افتد به سويش برانند . خداى تعالى فرمايد : به خود سوگند ، بر آنان فتنهاى بگمارم كه بردبار در آن سرگردان ماند و چنين كرده است ، و ما از خدا مىخواهيم از لغزش غفلت درگذرد .
ÙÙشت٠شد٠تÙسط
یک
در تارÙØ®
Thursday, August 17, 2006
-
11:39 PM
-
0
Ûادداشت
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر ز وصل روی جوانان تمتعی بردار نعیم هر دو جهان پیش عاشقان بجوی چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند معاشری خوش و رودی بساز می خواهم بر آن سرم که ننوشتم می و گنه نکنم به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بار چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشک بیار ساقر دُر خوشاب ای ساقی می دو ساله و معشوق چهارده ساله دل رمیده ما را که پیش می گیرد حدیث توبه در این بزمگه مگو حافظ
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر که در کمینگه عمرست مکر عالم پیر که آن متاع قلیل است و این عطای کثیر گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر که درد خویش بگویم به ناله بم و زیر اگر موافق تدبیر من شود تقدیر ولی کرشمه ساقی نمی کند تقصیر که نقش خال نگارم نمی رود ز ضمیر حسود گو کرم آصفی بین و بمیر همین بسست مرا صحبت صغیر و کبیر خبر دهید به مجنون خسته از زنجیر که ساقیان کمان ابرویت زنند به تیر
حافظ
ÙÙشت٠شد٠تÙسط
یک
در تارÙØ®
Friday, August 11, 2006
-
12:15 AM
-
1
Ûادداشت
به نام خالق عشق بياد روزهايي كه گذشت... هی مرد ... هیچ کس ... لیاقت اشکهای تو را ندارد ... و کسی که چنین ارزشی دارد ... باعث اشک ریختن تو نمی شود ... "گابریل گارسیا مارکز"
ÙÙشت٠شد٠تÙسط
یک
در تارÙØ®
Friday, August 04, 2006
-
4:28 AM
-
1
Ûادداشت
شهیاد...
ÙÙشت٠شد٠تÙسط
یک
در تارÙØ®
Friday, June 23, 2006
-
1:28 AM
-
1
Ûادداشت